-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میفشان جعد عنبر فام خود را ببین دلهای بی آرام خود را
2 سپردم جان و بوسیدم دهانت به هیچ آخر گرفتم کام خود را
3 به دشنامی توان آلوده کردن لب شیرین درد آشام خود را
4 دلم در عهد آن زلف و بناگوش مبارک دید صبح و شام خود را
5 در آغاز محبت کشته گشتم بنازم بخت نیک انجام خود را
6 زبان از پند من ای خواجه بر بند که بستم گوش استفهام خود را
7 ز سودای سر زلف رسایش بدل کردم به کفر اسلام خود را
8 من آن روزی که دل بستم به زلفش پریشان خواستم ایام خود را
9 به عشق از من مجو نام و نشانی که گم کردم نشان و نام خود را
10 فروغی سوختم اما نکردم ز سر بیرون خیال خام خود را