- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست
2 راز دهنت باز نمود آن لب شیرین که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست
3 گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی از تیر نترسم که مرا هم جگری هست
4 حال دلم از ناوک آن غمزه بپرسید او را همه وقتی چو از اینجا گذری هست
5 چون زان نو شد سر طلب آن مکن از ما تا خلق ندانند که بامات سری هست
6 منع نظر از زلف و رخت نیست به توجیه هرجا که بود دور تسلسل نظری هست
7 تا چند کمال این همه اندوه تو زان زلف شب گرچه دراز است به او هم سحری هست