- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مشکین سر زلف تو که در پای کشانست در دل رگ سود است که پیوسته بجانست
2 لعل تو ندا کرد که یکبوسه بجانی ز آندم دل سودائی من در پی آنست
3 گر ز آنکه دلم را بود این بیع مسلم سودیست که سرمایه اقبال جهانست
4 طاق خم ابروت که پیوسته بماناد محراب دل خسته صاحبنظرانست
5 یاقوت لبت تا بشکر خنده در آمد خون دل لعلش ز حسد در خفقانست
6 بیمار شد از چشم سیهکار تو نرگس زردی جهان بینش دلیل یرقانست
7 جان و دل من شد سپر تیغ ملامت ز آنغمزه و ابروت که چون تیر و کمانست
8 گفتم که ببادام سیاهت ندهم دل لیکن چکنم پسته تو چرب زبانست
9 در عشق تو بر دل رقم صبر کشیدن چون خشت زدن بر زبر آب روانست
10 رفتی وز پس مینگرد ابن یمینت چون کشته که چشمش ز پی جان نگرانست