مشکین خطی که روز رخش را شب آمده ست از جامی غزل 70

مشکین خطی که روز رخش را شب آمده ست

1 مشکین خطی که روز رخش را شب آمده ست جان من است خطش ازان بر لب آمده ست

2 حرفی که کلک حسن به رویش نوشته بود از مشک ناب و عنبرتر معرب آمده ست

3 شاید که جان نهم لقب قالبش ز لطف جانی ولی که جان منش قالب آمده ست

4 یوسف چه خانمش که به هر جا نموده روی صد یوسفش اسیر چه غبغب آمده ست

5 در چشم پر سرشک چو رویش فکنده عکس خورشید را مقارنه با کوکب آمده ست

6 هر گه ز باد برقع زلفش شود نگون گوید فلک که منزل مه عقرب آمده ست

7 طفلان سبق ز لوح جمالش گرفته اید هرگه جبین گشاده سوی مکتب آمده ست

8 چوگان به کف سواره به میدان چو کرده عزم صد سر چو گوی زیر سم مرکب آمده ست

9 جامی مدام مشربه ای از شراب پر بر رغم مدعی که تنک مشرب آمده ست

عکس نوشته
کامنت
comment