1 مرو ای جان شیرین از بر من توقف کن که آید دلبر من
2 بده فایز به تلخی جان شیرین که جانانت بگیرد سر به دامن
1 دلم از دست خوبان چاک چاکست تنم از هجرشان اندوهناکست
2 چو فایز خورده باشد تیر غمزه ز تیر طعنه دشمن چه باکست؟
1 برفت آن یار و از ما مهر برداشت خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
2 به فایز آنچه کرده آن جفا جو نه باور کرد دل نه عقل پنداشت
1 هر آن کس عاشقست از دور پیداست لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
2 بود فایز مثال روزهداران اگر تیرش زنی خونش نه پیداست