رحمت آری و کنی چاره این درد از کمال خجندی غزل 731

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم

1 رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم

2 چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم آتش سینه به آب مژه تا چند نشانم

3 در کمند خودم آوردی و چون نیر بجستی کی کمان ابروی من بر نو به این بود گمانم

4 روی زردم نگر و روی گردان که نشاید اشک من بین و چو اشک از نظر خویش مرانم

5 جان به رسمی چو به پای تو کمال اندازد قدمی رنجه کن ای جان و ز خود باز رهانم

عکس نوشته
کامنت
comment