آشنا منما به گیسوی پریشانه از صامت بروجردی غزل 7

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

آشنا منما به گیسوی پریشانه شانه را

1 آشنا منما به گیسوی پریشانه شانه را آگه از سر دل خلقی مکن بیگانه را

2 دل به خال کنج ابرویت قانعت کرده است مرغ من دیگر ندارد میل آب و دانه را

3 اشک چشمم باعث آبادی تن گشته است ای که گفتی سیل ویران می‌نماید خانه را

4 آن که رسم شعله افروزی نشان شمع داد شیوه پرسوختن آموختن او پروانه را

5 من دل از کف داده محراب ابروی توام بعد از این کاریندارم کعبه و بتخانه را

6 دل به زلف آخر از شور جنون پیوسته شد آگهی لازم بود دیوانگری دیوانه را

7 یک دم از راحت ندارم بهره گویا ریخته است طرح ریز (صامت) از غم طرح این کاشانه را

عکس نوشته
کامنت
comment