1 مردان رهت که سرّ معنی دانند از دیدهٔ کوته نظران پنهانند
2 این طرفه تر است، هر که حق را بشناخت مؤمن شد و خلق کافرش میخوانند
1 در هستی کون خویش، مردم ز آغاز با خلق جهان و با جهان است انباز
2 وآنگه ز جهان و هر چه هست، اندر وی آگه شود و همه به او گردد باز
1 مردان رهت واقف اسرار تواند باقی همه سرگشتهٔ پرگار تواند
2 هفتاد و دو ملت همه در کار تواند تو با همه و همه طلبکار تو اند
1 راهی ست دراز و دور، می باید رفت آنجات اگر مراد برناید، رفت
2 تن مرکب توست تا به جایی برسی تو مرکب تن شوی، کجا شاید رفت؟