مهی برفت ازین شهر و شور از محتشم کاشانی غزل 14

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد

1 مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد

2 ازین دیار سفر کرد و کشت اهل وفا را در آن دیار ستاد و بلای اهل نظر شد

3 ز سیل فرقتش این بوم جای سیل شد ارچه ز برق طلعتش آن خطه هم محل خطر شد

4 ز بلدهٔ که عنان تافت غصه تاخت به آنجا به کشوری که وطن ساخت عاقبت به سفر شد

5 درخت عشق درین شهر شد نهال خزان بین نهال فتنه در آن ملک نخل تازه ثمر شد

6 در این دو مملکت از پرتو خروج و ظهورش بلیهٔ تیغ دودم گشت و فتنهٔ تیر دوسر شد

7 چو بر رکاب نهاد آن سوار پای غریمت ز شهر بند سکون محتشم دو اسبه بدر شد

عکس نوشته
کامنت
comment