- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد
2 ازین دیار سفر کرد و کشت اهل وفا را در آن دیار ستاد و بلای اهل نظر شد
3 ز سیل فرقتش این بوم جای سیل شد ارچه ز برق طلعتش آن خطه هم محل خطر شد
4 ز بلدهٔ که عنان تافت غصه تاخت به آنجا به کشوری که وطن ساخت عاقبت به سفر شد
5 درخت عشق درین شهر شد نهال خزان بین نهال فتنه در آن ملک نخل تازه ثمر شد
6 در این دو مملکت از پرتو خروج و ظهورش بلیهٔ تیغ دودم گشت و فتنهٔ تیر دوسر شد
7 چو بر رکاب نهاد آن سوار پای غریمت ز شهر بند سکون محتشم دو اسبه بدر شد