جامی

جامی

جامی
جامی

مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است از جامی غزل 396

غزل 396 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این

1 مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این نه خنده قفل گشادن ز حقه گهر است این

2 مده فریب که رست از رخم به باغ تو گلها به خار هر مژه ام بسته پاره جگر است این

3 تنم چو موی شد و موی حلقه کاش درآری مرا به گرد میانت که حلقه کمر است این

4 خوش آنکه چون ز سرم دردمند شد کف پایت زدی به پای سرم را که روچه درد سر است این

5 چو در هوای تو رقصم هزار نشتر محنت به زیر پای بکوبم که سبزه های تر است این

6 مرا نماند دگر تاب آنکه هرکه ببینم به رهگذار تو گویند عاشق دگر است این

7 زنم نفیر چو آیی ز در برون و نگویی نفیر جامی درمانده یا صریر دراست این

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این

شاعر شعر مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این چه کسی است ؟

شاعر شعر مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این جامی می باشد.

شعر مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این چیست ؟

قالب شعر مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این غزل است

مضمون اصلی شعر مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.