1 مگو کار جهان نااستوار است هر آن ما ابد را پرده دار است
2 بگیر امروز را محکم که فردا هنوز اندر ضمیر روزگار است
1 نه من بر مرکب ختلی سوارم نه از وابستگان شهریارم
2 مرا ای همنشین دولت همین بس چوکاوم سینه را لعلی بر آرم
1 نیست در خشک و تر بیشهٔ من کوتاهی چوب هر نخل که منبر نشود دارکنم
2 راه شب چون مهر عالمتاب زد گریهٔ من بر رخ گل ، آب زد
1 تو دانی که بازان ز یک جوهرند دل شیر دارند و مشت پرند
2 نکو شیوه و پخته تدبیر باش جسور و غیور و کلان گیر باش
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران