1 دیدار به ما نمود و در پرده نشست نگشاده ره وصال و در، بر ما بست
2 با ما نه به صورت و به معنی با ما آنجا که من نیست، ببین آنجا هست
1 پاکا منّزها متعالی مهیمنا ای در درون جان و برون از صفات ما
2 از رحمت تو کم نشود گر به فضل خویش منت نهی و عفو کنی سیّئات ما
1 مگر حبیب کند چاره عن قریب مرا در این مرض چه مداوا کند طبیب مرا
2 حیات محض شود موت تلخ در حلقم ز نوش داروی لب گر کند نصیب مرا
1 یار باریک میان تا ز کنارم برخاست رستخیز از دل بی صبر و قرارم برخاست
2 چند گریم که ز طوفان دو چشمم هر دم موج خوناب دل از بحر کنارم برخاست