من و ملکی و خریداری مژگان از محتشم کاشانی غزل 591

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

من و ملکی و خریداری مژگان سیهی

1 من و ملکی و خریداری مژگان سیهی که فروشند در آن ملک به صدجان گنهی

2 شهسواری که به جولانگه حسنت امروز انقلاب از نگهی میفکند در سپهی

3 حسن از بوالعجبی هربت نازک دل را داده است از دل پر زلزله آرام گهی

4 گشته مقبول کس طاعت این خاک نشین که به کاهی نخرد سجده زرین کلهی

5 کلبهٔ دل ز گدائی بستانند این قوم نستانند بلی کشوری از پادشهی

6 هست عفوی که به امید وی از دیدهٔ عذر نقطهٔ قطره اشگی که نشوید گنهی

7 حسن و عشقند دو ساحر که به یک چشم زدن می‌گشایند میان دو دل از دیده رهی

8 مدت وصل حیاتیست ولی حیف که نیست راست برقامت او خلعت سالی و مهی

9 محتشم اول عشق است چنین گرم مجوش صبر پیش‌آور و پیدا کن ازین بیش تهی

عکس نوشته
کامنت
comment