- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من و ملکی و خریداری مژگان سیهی که فروشند در آن ملک به صدجان گنهی
2 شهسواری که به جولانگه حسنت امروز انقلاب از نگهی میفکند در سپهی
3 حسن از بوالعجبی هربت نازک دل را داده است از دل پر زلزله آرام گهی
4 گشته مقبول کس طاعت این خاک نشین که به کاهی نخرد سجده زرین کلهی
5 کلبهٔ دل ز گدائی بستانند این قوم نستانند بلی کشوری از پادشهی
6 هست عفوی که به امید وی از دیدهٔ عذر نقطهٔ قطره اشگی که نشوید گنهی
7 حسن و عشقند دو ساحر که به یک چشم زدن میگشایند میان دو دل از دیده رهی
8 مدت وصل حیاتیست ولی حیف که نیست راست برقامت او خلعت سالی و مهی
9 محتشم اول عشق است چنین گرم مجوش صبر پیشآور و پیدا کن ازین بیش تهی