مزرع امید را یک دانه به از فروغی بسطامی غزل 116

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست

1 مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست دل ز خالش برگرفتن خالی از اشکال نیست

2 ای که می‌گویی به دنبال سرش دیگر مرو کاکل پیچان او پنداری از دنبال نیست

3 در صف عشاق گو لاف نظربازی مزن آن که دامانش ز خون دیده مالامال نیست

4 من نه تنها کشته خواهم گشت در میدان عشق هیچکس را ایمنی زان غمزهٔ قتال نیست

5 مدعی گو این قدر بر حال ناکامان مخند زان که دوران فلک دایم به یک احوال نیست

6 الحق از بدحالی زاهد توان معلوم کرد کش خبر از حالت رندان صاحب حال نیست

7 جان من تعجیل در رفتن خدا را تا به چند بر هلاک بی‌دلان حاجت به استعجال نیست

8 از بلندی زلف در پای تو آخر سر نهاد چون سر زلف بلندت کس بلند اقبال نیست

9 شرط یک‌رنگی نباشد شکوه زان زلف دو تا ورنه چندان هم فروغی را زبان لال نیست

عکس نوشته
کامنت
comment