شیشهٔ می دور از آن لب‌های از هلالی جغتایی غزل 71

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شیشهٔ می دور از آن لب‌های میگون می‌گریست

1 شیشهٔ می دور از آن لب‌های میگون می‌گریست تا دل خود را دمی خالی کند، خون می‌گریست

2 دوش بر سوز دل من گریه‌ها می‌کرد شمع چشم من آن گریه را می‌دید و افزون می‌گریست

3 آن نه شبنم بود در ایام لیلی، هر صباح آسمان شب تا سحر بر حال مجنون می‌گریست

4 سیل در هامون، صدا در کوه، می‌دانی چه بود؟ از غم من کوه می‌نالید و هامون می‌گریست

5 چیست دامان سپهر امروز پرخون از شفق؟ غالبا امشب ز درد عشق گردون می‌گریست

6 بر رخ زردم ببین خط‌های اشک سرخ را این نشانی‌هاست کامشب چشم من خون می‌گریست

7 شب که می‌خواندی هلالی را و می‌راندی به ناز در درون پیش تو می‌خندید و بیرون می‌گریست

عکس نوشته
کامنت
comment