1 ماییم ز فیض جود آن جان و جهان فانی شده در شهود آن جان و جهان
2 بس نیست شدیم و هست تا روشن شد نابود جهان و بود آن جان و جهان
1 ای شده زندان درم مشت تو بند بر آنجا ز هر انگشت تو
2 پیش که ایام کند رنجه ات گردش او تاب دهد پنجه ات
1 کوهکن کانبازی پرویز کرد روی در شیرین شورانگیز کرد
2 دید شیرین سوی خود میل دلش شد به حکم آنکه دانی مایلش
1 پیش که از ابر صفا نم نبود رسته گل صفوت آدم نبود
2 بود جهان یک به یک آیینه ها بلکه سراسر همه گنجینه ها