شایدکه دهد آگهی از بوی از حزین لاهیجی غزل 167

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را

1 شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را

2 با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم کای دیده به راهت دو جهان بی سر و پا را

3 دیری ست که از دوری خاک سرکویی در دیده و دل ریخته ام خار جفا را

4 ظالم برسان مژده، گر افتاد گذارت ازکوی کسی کش سر ما نیست، خدا را

5 این نغمه به لب، بی خبر از خویش فتادم کز خاک رهت غالیه ای بود صبا را

6 چون باز به خویش آمدم از عالم مستی گفتم که بگو آن صنم هوش ربا را

7 کز دوریت آتش به جهان زد، دل گرمم بیدادگرا، دل شکنا، طرفه نگارا

8 سوزد شب و آسوده بود روز، خوشا شمع قد احرقنی هجرک لیلا و نهاراً

9 مپسند سیه روز و پریشان، دل جمعی یکباره مکش ازکف ما، زلف دو تا را

10 القصه، مرا بی تو دگر تاب نمانده ست لن اقدر فی هجرک صبراً و قرارا

11 احوال حزین دل و دین باخته این است یک ره چه شود تازه کنی عهد وفا را؟

عکس نوشته
کامنت
comment