باشد ارباب رعونت را ز از جویای تبریزی غزل 712

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

باشد ارباب رعونت را ز بی مغزی غرور

1 باشد ارباب رعونت را ز بی مغزی غرور شد تهی گشتن رگ کردن به تسبیح بلور

2 عاشق از پهلوی بخت تیره رسواتر شود آتش کم، بیش آید در نظر شبها ز دور

3 دامن فرزانگی آسان نمی آید به دست روشن است از ریختن های دلم شمع شعور

4 می کند صحبت اثر در سینه صافان بیشتر رنگ صهبا برکند پیمانه چون باشد بلور

5 صرفه در دیوانگی از عقل کامل دیده ام می کنم مشق جنون در سایهٔ شمع شعور

6 تاک را بنگر که سر تا با رگ گردن بود نیست جویا پادشاهان را گریزی از غرور

عکس نوشته
کامنت
comment