1 می، خامان را زود ره هوش زند انگشت صدا بر لب خاموش زند
2 آید به خروش، تازه دولت نفسی از آب، دمی کوزه نو، جوش زند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است
2 کعبه گویا شد بنا در روزگار بخت ما ورنه چون در تیرگی چون چشمه حیوان گم است؟
1 ناگفته ماند صد سخن آرزو مرا لب بسته ناامیدی ازین گفتگو مرا
2 در چشم خلق بس که مرا خوار کردهای نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا
1 مردان همه برگ ترک عالم سازند کی تخت قباد و مسند جم سازند
2 بر چرخ، ستاره گر ندارند چه باک آیینه زنان نگین خاتم سازند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به