1 می در میان سفره و گل بر کنار آب گویند بهر دیده و دل داروئی نکوست
2 باشد نکو ولی همه خوبی و خرمی جمعست اندرو که دلت دوستدار اوست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خرم صباح آنکه او ز اول که بگشاید نظر بیند همایون طلعت کشور گشای بحر و بر
2 صاحبقران بیقرین شاه زمان ماه زمین سلطان نظام ملک و دین فرخ رخ فرخنده فر
1 شاه جهان چو رخش بمیدان در آورد مه را چو گوی درخم چوگان در آورد
2 آنشاه دین پناه که ارباب کفر را تیغش بعنف از در ایمان در آورد
1 فرخنده باد مقدم دستور کامیاب بر روزگار دولت شاه فلک جناب
2 سلطان مشرقین که از اوج سروری رأیش فکند سایه رفعت بر آفتاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به