- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟ یا به عشق تو مجرد ز علایق نشود؟
2 با تو داردم زازل سابقه عشق ولی کار بخت است و عنایت به سوابق نشود
3 در سرم هست که خاک کف پای تو شوم من برینم، مگر بخت موافق نشود
4 شعله آتش دل، سر به فلک باز نهاد دارم امید که دودش به تو لاحق نشود
5 میکند دست درازی سر زلفت مگذار تا به رغم دل من با تو معانق نشود
6 هر که این صورت و اخلاق و معانی دارد که تو داری، ز چه محبوب خلایق نشود؟
7 شب به یاد تو کنم زنده گواهم صبح است روشن این قول به بیشاهد صادق نشود
8 با دهان و لب تو جان مرا رازی هست همه کس واقف اسرار دقایق نشود
9 کار کن کار که کار تو میسر سلمان به عبارات خوش و نکته رایق نشود