1 می دو ساله به لب های یار من نرسد گل پیاده به گرد سوار من نرسد
2 چها نوشته ام از بیخودی به نامه ی شوق خدا کند که به دست نگار من نرسد!
3 دلم همیشه ازان همچو بید می لرزد که چشم زخم خزان بر بهار من نرسد
4 ز شوق وصل تو خمیازه در دهان دارم چو گل، شراب به داد خمار من نرسد
5 مگر به شیشه ی ساعت کنند بعد از مرگ که دست صرصر غم بر غبار من نرسد
6 حدیث شوق به مکتوب، تا به چند سلیم نویسم و به فراموشکار من نرسد