- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت
2 بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست چندان کشید ناله که آواز او گرفت
3 از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد در هر گه که پای بوس توأم آرزو گرفت
4 زاهد به صحبت نو پر رندان درد نوش آن روز بار یافت که بر سر سبو گرفت
5 شوق لبت به میکده اش برد موکشان پیری که از مرید همه ساله مو گرفت
6 گلگون سوار بر ره عشق نو خیل اشک در ریختند و روی زمین را فرو گرفت
7 ضایع مکن که حرف بود در بصر کمال چشم تو سرمه ای که از آن خاک گو گرفت