1 مائیم و میی و مطربی مشکین خال بی هجر میسَّر شده ایام وصال
2 با سیمبری نشسته در باد شمال زین آب حرام خون خود کرده حلال
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز خود بگذر که مائی عین مائی که از دیدار خود ما مینمائی
2 زخود بگذر جهان جان نظر کن از این گفتار کل خود را خبر کن
1 چو میرفتند بر بالای کهسار نسیم صبحدم آمدبه گلزار
2 به دامانش بزد بلبل به دستان ز بهر دلستان آن هر دو دستان
1 من با تو هزار کار دارم جانی ز تو بی قرار دارم
2 شبهای وصال میشمردم تا حاصل روزگار دارم
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به