1 می افزود چراغ زندگانی بود آبی به باغ زندگانی
2 گل داغ پشیمانی نچینند سیه کاران ز باغ زندگانی
3 بنوش آب حیات باده چون خضر اگر داری دماغ زندگانی
4 بیفکن جام از کف پیش از آن دم که پر گردد ایاغ زندگانی
5 مرو دنبال عمر رفته جویا نگیرد کس سراغ زندگانی
1 قانع شده ست دل به تمنای او مرا در سر بس است شورش سودای او مرا
2 در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا
1 ای گنجها ز گوهر یاد تو سینهها و ز نقد داغ عشق تو دلها دفینهها
2 در جستجوی ذات تو افتاده سرنگون افلاک را به لجه حیرت سفینهها
1 فروغ بادهٔ لعلی برافروزد چو رنگش را نقاب از پرنیان گل سزد حسن فرنگش را
2 نگاه نازپرورد تو بر کهسار اگر افتد به چشم شوخی مژگان بود رگهای سنگش را