-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 مطرب این نغمه که بر ساز طرب میبندد از نوا راست عرب را به عجم میبندد
2 نه خود از خویش نوا سنجد و نه نغمه ز ساز از مسبب بود ار کس به سبب میبندد
3 باغبان بینی و نخلی که رطب بار آرد که بود آنکه حلاوت بر طب میبندد
4 عارفان مست از آن نشئهفروش ازلی زاهد ار مایه مستی به عنب میبندد
5 زآن قصب پوش همه چابکی این جلوهگر است نه از آنست که این تار قصب میبندد
6 قوت نامیه از شاخ شکوفه آرد که بود کاین حرکت را به حَطَب میبندد
7 زدیش نقش عجب مانی نقش به ناز کیست کاز اصل خود این نقش عجب میبندد
8 تاری و روشنی از زلف و بناگوش تو بود غلط آشفته که بر روز و به شب میبندد
9 فخر آشفته بود بندگی خسرو طوس هرکه خود را به حسب یا به نسب میبندد