مریز خون دل خلق را نگارا از جهان ملک خاتون غزل 799

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مریز خون دل خلق را نگارا بس

1 مریز خون دل خلق را نگارا بس مکن برین دل مسکین جفا خدا را بس

2 نظر به جانب ما کن چو سرو سیمینی که یک نظر ز تو ای سرو ناز ما را بس

3 وفا نمای تو باری خلاف رای از چه نمی شود ز جفا یک زمان شما را بس

4 اگرچه خون دلم می خورد نهان چشمت مریز خون دل خلق آشکارا بس

5 ز حد بشد به من خسته دل جفای تو زان ز کار عشق تو ای دلربا وفا را بس

6 چو گرد جور برآورده ای ز جان جهان میار پیش تو این باره ی بلا را بس

7 چو طاقتم بشد از دست و پای صبر نماند مزن تو بر دل من ناوک جفا را بس

8 اگر نظر کند آن سایه بر من دلتنگ بدان که یک نظر پادشا گدا را بس

9 اگر جهان همه شادی و خرّمی گیرد کنون مرا غم روی تو غمگسارا بس

عکس نوشته
کامنت
comment