1 مریم خانم آن مه برج عصمت چون رفت از این سراچه بر محنت
2 گفت ازپی تاریخ وفاتش مشتاق صد حیف از آن گوهر گنج عصمت
1 جان بقید تنم از کوی کسی افتاده است بلبلی از چمنی در قفسی افتاده است
2 باید افغان ز جفای تو و افغان کز ضعف کار ما خسته دلان با نفسی افتاده است
1 گفتی شویم کی من از او او ز من جدا روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا
2 خوش آنکه جا کنم ببرت چند سوزدم رشک قبا جدا حسد پیرهن جدا
1 دور از توام بجز غم و رنج و ملال چیست باشم بحال مرگ مپرسم که حال چیست
2 گفتم خیال وصل تو دارم بخشم گفت من کیستم که ای تو ترا در خیال چیست