شهیدان تو را ای نونهال از حزین لاهیجی غزل 173

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شهیدان تو را ای نونهال سرگرانی‌ها

1 شهیدان تو را ای نونهال سرگرانی‌ها نمی‌آید قیامت بر سر، از نامهربانی‌ها

2 که خودداری کند با جلوهٔ شمشاد نوخیزت؟ ز رفتارت خجالت می‌کشد سرو از روانی‌ها

3 نهال عیش ما را گر به تاراج خزان دادی بهار گریه‌ام در پیش دارد، گل‌فشانی‌ها

4 ندارم قوّت رفتن ز کویت، عجز را نازم به فریادم رسید فتادگی‌ها، ناتوانی‌ها

5 عبث عمری‌ست با دل ناخن غم کاوشی دارد به سعی تیشه نتوان کند کوه سخت‌جانی‌ها

6 ز طفلی تلخ دارد کام جان را شورش عشقی نمک در دیده ما شد شکر خواب جوانی‌ها

7 به هر نکهت نپردازد دماغ پیر کنعانی نیسم پیرهن در آستین دارد نشانی‌ها

8 نمی‌فهمد کسی افسانهٔ ما را درین محفل من و شمعیم داغ، از دولت آتش‌زبانی‌ها

9 حزین از خارخار دل درین حسرت قفس گاهی صفیری می‌زنم در یادِ گلبن‌آشیانی‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment