مرحبا ای سحاب درافشان از آشفتهٔ شیرازی غزل 949

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

مرحبا ای سحاب درافشان

1 مرحبا ای سحاب درافشان ای زتو آب در در عمان

2 مردگان از تو زنده همچو مسیح جسم پوسیده از تو یافت روان

3 کوری موش سیرتان بخیل برف چون آرد ریزی از انبان

4 گواز انبار رایگان برجو آنکه میجست که زکاهکشان

5 محتکر نرخ گندمت بدوجو نان عطا کرد ایزد منان

6 آب سرچشمه های خوشیده بنگری صحبدم چو اشگ روان

7 دود آه ارامل و اتیام از زمین شد بر آسمان چو دخان

8 از نهیق طیور و بانگ دواب وز فغان و خروش پیر و جوان

9 موج زد بحر رحمت ایزد تیره آه که خورد تا به نشان

10 گرچه مائیم مستحق عذاب بسکه روز و شبیم در عصیان

11 باز از عفو کردگار رحیم کرد در حق عاصیان احسان

12 شد زفیض وجود حجت حق این عنایت زداور سبحان

13 کار فرمای آسمان و زمین صاحب عصر و حکمران زمان

14 آخرین نایب نبی مهدی که زعدلش جهان بمهد امان

15 مژده آشفته کز عنایت او هم غم نان برفت و هم غم جان

16 گفتی این درد بی دواست طبیب لاجرم یافت از علی درمان

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر