- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شورش منصور را آخر سرم معراج شد مغزم از آشفتگی چون پنبهٔ حلاج شد
2 تاب یک افغان ندارد از نزاکت گوش گل زین چمن صد بلبل از بهر همین اخراج شد
3 در گره چون غنچه محکم دار نقد خویش را تا صدف بگشود دست بسته را، محتاج شد
4 پادشاه وقت خویشم کرد یک جام شراب همچو شمعم شعلهای بر سر دوید و تاج شد
5 هرچه حاصل شد سلیم از عمر، آن را عشق برد زین سفر هر چیز آوردیم، صرف باج شد