1 منصور حلاج آن نهنگ دریا کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
2 روزیکه انا الحق به زبان میآورد منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
1 یا رب سبب حیات حیوان بفرست وز خون کرم نعمت الوان بفرست
2 از بهر لب تشنهٔ طفلان نبات از سینهٔ ابر شیر باران بفرست
1 عصیان خلایق ارچه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست
2 هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست
1 سوفسطایی که از خرد بیخبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست
2 آری عالم همه خیالیست ولی پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما