حد انسان به مذهب عامه از جامی هفت اورنگ 81

حد انسان به مذهب عامه

1 حد انسان به مذهب عامه حیوانیست مستوی القامه

2 پهن ناخن برهنه پوست ز موی به دو پا رهسپر به خانه و کوی

3 هر که را بنگرند کاینسان است می برندش گمان که انسان است

4 وان که خود را گمان برد ز خواص می فزاید بر این معانی خاص

5 شیخ خود بین برد ز نادانی ظن که آن شد کمال انسانی

6 که کند خانقاه و صومعه جای واکشد پا ز باغ و راغ و سرای

7 کند اسباب شیخی آماده بنشیند به روی سجاده

8 ابلهی چند گرد او گردند تابع کرد و ورد او گردند

9 بر خلایق مقدمش دارند هر چه گوید مسلمش دارند

10 صد کرامت به نام او سازند تا سلیمی به دامش اندازند

11 مقتدای زمانه خواجه فقیه با درون خبیث و نفس سفیه

12 حفظ کرده ست چند مسئله ای در پی افکنده از خران گله ای

13 سینه پر کینه دل پر از وسواس کرده ضایع به گفت و گوی انفاس

14 عمر خود کرده در خلاف و مرا صرف حیض و نفاس و بیع و شرا

15 گشته مشعوف لایجوز و یجوز مانده عاجز به کار دین چو عجوز

16 با چنین کار و بار کرده قیاس خویشتن را که هست اکمل ناس

17 همچنین تا به درزی و جولاه همه زین گونه اند روی به راه

18 هر کسی را به خود گمان آنست که همین اوست آن که انسانست

19 جنبش هر کسی ز جای وی است روی هر کس به فکر و رای وی است

عکس نوشته
کامنت
comment