1 هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
2 ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
1 باد صبح است که مشاطه جعد چمن است یا دم عیسی پیوند نسیم سمن است
2 نکهت نافه مشگ است نه نافه است نه مشگ اثر آه جگر سوخته ای همچو من است
1 رفت ز ماهی برون چشمه آتش فشان شمع فلک را ز صفر سفره نهاد آسمان
2 شب ز چه کاهد چو شمع هر چه شب آمد از آنک رفت به برج شمال خسرو گردون ستان