منگر بعاشقان،که ز صد یک از قاسم انوار غزل 298

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نماند

1 منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نماند معشوق را ببین که ز صد یک نشانه ماند

2 تا آتش هوای تو در دل زبانه زد مارا زبان همان شد و دیگر زبانه ماند

3 بر آستان دوست نماندند عاشقان عاشق کسی بود که برین آستانه ماند

4 عمری ز حسن یار سخن در میانه بود القصه عاقبت سخن اندر میانه ماند

5 عاشق بمرگ مایل و عاقل بهانه جوی آن در وصال محو شد، این در بهانه ماند

6 از جسم در گذر، که همه بال و پربسوخت مرغی که او مقید این آشیانه ماند

7 در نور آن جمال فنا گشت قاسمی آنجاکه نور صبح یقین شد گمان نماند

عکس نوشته
کامنت
comment