-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 انسان که رخ ز غازهٔ تهذیب بر فروخت خاک سیاه خویش چو آئینه وانمود
2 پوشید پنجه را ته دستانه حریر افسونی قلم شد و تیغ از کمر گشود
3 این بوالهوس صنم کدهٔ صلح عام ساخت رقصید گرد او به نواهای چنگ و عود
4 دیدم چو جنگ پرده ناموس او درید جز یسفک الدما و «خصیم مبین» نبود