می کند عشق تو تاراج دل و دین الغیاث از جامی غزل 134

می کند عشق تو تاراج دل و دین الغیاث

1 می کند عشق تو تاراج دل و دین الغیاث می برد صبر و قرار از جان غمگین الغیاث

2 گاه اندر عز کشفم گاه در ذل حجاب از تلونهای حال ای شاه تمکین الغیاث

3 خواند از کوی خراباتم به کنج صومعه از نصیحتهای شیخ مصلحت بین الغیاث

4 گر به چین افتد سواد کفر زلفت کافرم گر نخیزد از نهاد کافر چین الغیاث

5 تا به تو آرم پناه از عشوه های چشم تو می کند لعل لبت هر لحظه تلقین الغیاث

6 هر دعایی راکه آمین گو نباشد فضل تو زان دعا گویم معاذالله زآمین الغیاث

7 عقل چون غوغا کند باشد به عشق آورده روی درد جامی یا غیاث المستغیثین الغیاث

عکس نوشته
کامنت
comment