-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان را سپند ساز و به آتش نثار شو با دل قرار عشق ده و بی قرار شو
2 هر سو چو موج، قطرهٔ خود را عنان مده سر را به جیب کش، گهر آبدار شو
3 خواهی ز سنگ حادثه نخل تو وارهد در گلشن جهان تهی از برگ و بار شو
4 آسودگی ست پردهٔ غفلت در این سرا ای دیده موج خون زن و ای دل فگار شو
5 از درد عشق چهره چو خورشید زرد ساز زین کان کیمیا، زر کامل عیار شو
6 هرگز نگشته جمع به هم عشق و سرکشی خواهی که بار عشق کشی، بردبار شو
7 سرّ سواد، نقطه دل کرده ای حزین بنشین و قطب دایرهٔ روزگار شو