جان را سپند ساز و به آتش از حزین لاهیجی غزل 840

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

جان را سپند ساز و به آتش نثار شو

1 جان را سپند ساز و به آتش نثار شو با دل قرار عشق ده و بی قرار شو

2 هر سو چو موج، قطرهٔ خود را عنان مده سر را به جیب کش، گهر آبدار شو

3 خواهی ز سنگ حادثه نخل تو وارهد در گلشن جهان تهی از برگ و بار شو

4 آسودگی ست پردهٔ غفلت در این سرا ای دیده موج خون زن و ای دل فگار شو

5 از درد عشق چهره چو خورشید زرد ساز زین کان کیمیا، زر کامل عیار شو

6 هرگز نگشته جمع به هم عشق و سرکشی خواهی که بار عشق کشی، بردبار شو

7 سرّ سواد، نقطه دل کرده ای حزین بنشین و قطب دایرهٔ روزگار شو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر