- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا در سر همیگردد که سر در پایت افشانم نثار چون تو دلداری نشاید کمتر از جانم
2 خیال زلف مشکینت بسی در خواب می بینم ندانم تا چه پیش آید پس از خواب پریشانم
3 ز چوگان سر زلفت شدم چون گوی سر گردان ز عشق گوی سیمینت خمیده قد چو چوگانم
4 خرد را وهم آن باشد که طوطی شکر خایم گهی کز لعل در بارت حدیثی در میان رانم
5 مرا دردیکه در دل هست چون از هجر روی تست بجز وصل تو در عالم نباشد هیچ درمانم
6 نخواهم دل اگر خالی بود از مهر دلدارم نجویم جان اگر یک دم زند بی یاد جانانم
7 چو طوطی خطت دایم بگرد شکرت گردم که شیرینتر ازین کاری من بیدل نمیدانم
8 نخواهم دامن مهرت ز دست دل رها کردن مگر روزی که دور از تو اجل گیرد گریبانم
9 سر ابن یمین روزی که خواهد رفت از دستش همان بهتر بدی روزیکه در پای تو افشانم