1 مرا هم ساق و هم زانو کند درد کمر با ساعد و بازو کند درد
2 به هر عضو تا فایز پیری آمد جوانی رفت و جای او کند درد
1 اسیرم کرده چشم مستت ای دوست قتیلم کرده تیر شستت ای دوست
2 خوشا فایز رود اندر گدایی ولی دستش بود در دستت ای دوست
1 هر آن کس عاشقست از دور پیداست لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
2 بود فایز مثال روزهداران اگر تیرش زنی خونش نه پیداست
1 نه پر دارم که پروازم به کویت نه پا دارم گذار آرم به سویت
2 خدایا! چاره فایز همین است نشیند تا بمیرد ز آرزویت