عاشقان را قوت جان از لعل شکرخند از جامی غزل 758

عاشقان را قوت جان از لعل شکرخند کن

1 عاشقان را قوت جان از لعل شکرخند کن سرکشان را پای دل در زلف مشکین بند کن

2 سوخت جانم در تمنای لب شیرین تو تلخکامی را به دشنامی ز خود خرسند کن

3 گر گسست از دست مظلومان عنان تو سنت رشته جان از تنم برکش بدان پیوند کن

4 تا به کی فارغ گذشتن از گرفتاران دل گوشه چشمی به حال ناتوانی چند کن

5 عکس لب در جام می بنمای و آنگه خوش بنوش شربت تلخ است آن را چاشنی از قند کن

6 وعده وصل ار دهی خوش کن به سوگندی دلم نقد جان بستان ز من کفارت سوگند کن

7 مرد حاجتمند یک دیدار جامی بر درت رحمتی بر حال درویشان حاجتمند کن

عکس نوشته
کامنت
comment