- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نظری کن که دل از جور فراقت خون شد نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد
2 ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟ حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟
3 تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال اثر مهر توام روز به روز افزون شد
4 در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد
5 غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد
6 صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل نقش خود در آیینه بر او مفتون شد
7 کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد
8 پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد