1 مجنون نفسی بزد که لیلی لیلی آخر ز چه نیستت به سویم میلی
2 لیلی به زبان حال گفتا مجنون در دیده ما شد از خیالت خیلی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 قد تو سر کشد از جمله سرو بستانها رخ تو طعنه زند بر گل گلستانها
2 کشید سر ز من خستهدل چو سرو روان ببرد دل ز برم آن صنم به دستانها
1 ناگهان از در درآمد آن بت سرمست ما یک نظر بر ما فکند و دل ببرد از دست ما
2 گفتم از چنگش برون آرم دل گمگشته را لیک شست زلف آن دلخواه شد پابست ما
1 تا تو بر رخ داده ای از زلف تاب آتشی افکنده ای در شیخ و شاب
2 زان همی سوزد جگر در سینه ام خون ز چشمم می رود بر جای آب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به