-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مجوی چشمه حیوان بجان طلب لب دوست نه خضر زنده آب بقاست زنده اوست
2 زشب که بس بسرم کوفت نوبتی فراق دهل صفت نبود هیچ مغزم اندر پوست
3 مرا که سینه بود وقف غمزه ترکان چه غم که ترک نگاه تو مست و عربده جوست
4 چنان گذشت زسر موج لجه عشقم که بحر قلزم و عمان به پیش چشمم جوست
5 مرا که نغمه مطرب بگوش و هوش نشست چه جای موعظه واعظان بیهده گوست
6 چگونه سر بسر چون منی فرود آری تو را که در خم چوگان سپهر همچون گوست
7 اگر تو زهر فرستی بکام ما حلواست که هر چه دوست فرستد بجای دوست نکوست
8 غرور حسن تو زان زلف و رخ عجب نبود غرور فضل گل باغبان برنگ و ببوست
9 صلاح و رندی با یکدگر نمیسازد حدیث عقل بر عشق کار سنگ و سبوست
10 نهم بگردن غم پالهنگ آشفته گرم قلاده بگردن نهد سگ در دوست
11 گزیده شیر خداوند ذوالجلال علی که گرد دامن او این جهان تو بر توست