دی من و محمود در وثاق نشستیم از قاآنی غزل 51

دی من و محمود در وثاق نشستیم

1 دی من و محمود در وثاق نشستیم لب بگشادیم‌ و در به روی ببستیم

2 گفتم برخاست باید از سر عالم گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم

3 گفتمش ایثار راه میر چه باید گفت دل و جان نهاده بر کف دستیم

4 گفتم شیر از کمند میر نجسته است گفت که ما نیز از آن کمند نجستیم

5 گفتم ما را نموده حزمش هشیار گفت ولیکن ز جام عشقش مستیم

6 گفتم ما را بلند ساخته جاهش گفت ولیکن به خاک راهش پستیم

7 گفتم قرینست تا که مادح اویم گفت مفرمای بوده‌ایم که هستیم

8 گفتم ازین بیشتر دلم را مشکن گفت مگر عهد میر بد که شکستیم

9 گفتم او خواجهٔ فقیر پرستست گفت که ما بندهٔ امیر پرستیم

عکس نوشته
کامنت
comment