ماهرخا ابتدای از صامت بروجردی اشعار مصیبت 18

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

ماهرخا ابتدای فصل بهار است

1 ماهرخا ابتدای فصل بهار است وقت گل و استماع صورت هزار است

2 ای که گل سرخ پیش روی تو خار است صفحه گیتی تمام نقش و نگار است

3 تا عنبی می‌دهید پیاله پیاله باده شبنم ببین به ساغر لاله

4 روزی مستان شده به باغ حواله سنبل بویا پریش کرده کلاله

5 کرده ز کلک بدیع مبدع اشیا نقش عجبی بکار دیبه صحرا

6 کارگه چین شده است دشت سراپا باز در اطراف کوه نرگس شهلا

7 تاج تبارک نهاد مرغ سلیمان کبک چو در اج در ترانه و افغان

8 قمری افسرده در چین چو هزاران بر سر سرو سهی به نغمه والحان

9 اصلحک الله ای نگار پری روی ای صنم مشکمو بساخت مشگو

10 شو به سیاحت به سیر باغ و لب جو تا من و تو در مدیح ضامن آهو

11 قبله هفتم امام هشتم شیعه ماه کواکب سپاه مهر طلیعه

12 مظهر حق اصل دین معین شریعه آنکه ز حکمش بود برسم ودیعه

13 خسرو بطحا خدیو خطه امکان شاه مدینه پناه ملک خراسان

14 آنکه به جای کلام ایزد منان همره او بوده هر چه موسی عمران

15 ای که به ادریس در مدارس تجرید شخص تو آموخته مباحث توحید

16 کنز خفی را هدایت تو مقالید خوشه توحید جبرئیل به تقلید

17 زاده موسی بن جعفر ای علوی جاه ای که شب و روز زائر تو به درگاه

18 ساخته درک مقام سیر الی الله سهل بود در زیارت تو اگر راه

19 ای که ملق ز کبریا به رضایی مامن اشرف ضامن غربائی

20 حجت الاسلام و کعبه فقرایی چون به صفت مظهر جمال خدایی

21 نور رخت شعله داده شمع هدا را علم تو ظاهر نموده دین خدا را

22 خضر ز جوی تو برده آب بقا را پنجه قدرت قبای صبر و صفا را

23 سیر مقام تو را به سرعت بسیار گر که شده جبرنئیل و هم طلبکار

24 راه نبرده به سوی بارگه داد بال و پرویر فتد ز کار به یک باز

25 صبح به روی تو کرده کسب شفق را آیت عظمی رخ تو رب فلق را

26 لیل و نها از تو جسته نظم نسق را فر خدا معنی هویت حق را

27 خاک خراسان ز مقدم تو بهشت است بلکه بر روضه‌ات بهشت کنشت است

28 در بر چشم کسی که پاک سرشت است بهر رواقت بهشت نسبت زشت است

29 ای شرف و اشرف نتایج آدم شادی احباب در عزای تو ماتم

30 ماه صفر را غم تو کرده محرم بهر تو ای نور چشم آدم و عالم

31 آنکه ز شهر مدینه در به درت کرد سوی خراسان مصمم سفرت کرد

32 از شرر زهر پر ز خون جگرت کرد بستر تو خاک و خشت جای سرت کرد

33 چون اثر زهر در تن تو عیان شد جسم عزیزت ز درد سیر ز جان شد

34 خاک عزایت بهفرق کون و مکان شد نور الهی خموش گشت و عیان شد

35 خواهر زارت بسر نبود به دوران در دم مرگ تو ای غریب خاک خراسان

36 تا نگرد حال تو به دیده گریان زین طرف و آن طرف تنت شده غلطان

37 باز غم و غصه کرد روز مرا شب سوخت دل من به حالت دل زینب

38 نداشت چه حالی به قتلگاه که یارب دید ز نعل سمند و از سم مرکب

39 صورت اطفال ناز پرور غمگین روی یتیمان آل عترت یاسین

40 نیلی از دست شمر کافر بی‌دین هر یکی از یک طرف به دیده خونین

41 عصمت حق عترت رسول گرامی گشته ذلیل و اسیر و کوفی و شامی

42 گوئی آل رسول را به تمامی بهر کنیزی از برای غلامی

43 عارض زینب که بود مهر نقابش موی پریشان به چهره گشت حجابش

44 غصه نامحرمان و بزم شرابش زد به جهان آنچنان به قلب کبابش

45 ای شه طوسی که ساخته ره دورت دور مرا از حضور بزم سرورت

46 ای تو سلیمان و ماسوا همه مورت گوی به خدام آستان حضورت

عکس نوشته
کامنت
comment