-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان
2 نالهٔ زار عاشقان، اشک چو خون بیدلان هیچ اثر نمیکند در دل همچو سنگشان
3 با دل ریش عاشقان، وه! که چها نمیکنند؟ ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان
4 از لب و زلف و خال و خط دانه و دام کردهاند تا که برین صفت بود، دل که برد ز چنگشان؟
5 ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک: در دل ماست چو شکر غصهٔ چون شرنگشان
6 بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح میدهد از دل و دست ما نشان چشم و دهان تنگشان
7 غم مخور، ای دل، ار بود یک دو دمی چو دور گل دولت بیثباتشان، خوبی بیدرنگشان
8 ابر صفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان
9 جان عراقی از جهان گشت ملول و بس حزین کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان