- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگِری سردار، زان که گریه و زاری سود ندارد در این زمانهٔ ریمن
2 رفته، به زاری وگریه باز نگردد جز که بخوشد دو چشم و خسته شود تن
3 مادر پرهیزگارت ار ز میان رفت عز تو پاینده باد و بخت تو روشن
4 ور ز میان رفت مهر سلطنت تو زنده به مانند ایلخانی و بهمن
5 ما همه ماندیم و آن عزیزان رفتند درکنف رحمت خدای میهن
6 یکسره بایست راند تا سر منزل هرکه ز من زودتر رسید به ازمن
7 ور غم هجران دل تو را بشکافد مرهمی از صبر بر جریحه برافکن
8 گر به دل از صبر مرهمی ننهادی کی ز بن چه برآمدی تن بیژن
9 جامه ی نیلی برآور از تن و درپوش بر تنت از صبر و بردباری، جوشن
10 کسوت مردان مرد پوش و قوی باش پیش بلیات این جهان کم از زن
11 گوش ندارد فلک به گریه و زاری هیچ نیرزد جهان به ناله و شیون