1 بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن چنانکه باز ندانم کنون زردف روی
2 هنوز با همه اعراض من چو درنگری سخن چنانکه چنان به بود ز من شنوی
1 ساقیا بادهٔ صبوح بیار دانهٔ دام هر فتوح بیار
2 قبلهٔ ملت مسیح بده آفت توبهٔ نصوح بیار
1 به دو چشم تو که تا زندهام تو خداوندی و من بندهام
2 سر زلف تو گواه من است که من از بهر رخت زندهام
1 رخت مه را رخ و فرزین نهادست لبت بیجاده را صد ضربه دادست
2 چو رویت کی بود آن مه که هر مه سه روز از مرکب خوبی پیادست