1 بزرگوارا دانی کز آفت نقرس ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
2 شراب خواستم و سرکهای کهن دادی که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم
3 شراب دار ندانم کجاست تا قدحی به گوش و بینی آن قلتبان فروریزم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 معشوقه به رنگ روزگارست با گردش روزگار یارست
2 برگشت چو روزگار و آن نیز نوعی ز جفای روزگارست
1 دست در وصل یار مینرسد جز غمم زان نگار مینرسد
2 عشق را گرچه آستانه بسیست هیچ در انتظار مینرسد
1 حبذا بخت مساعد که سوی حضرت شاه مردمی کرد و رهم داد پس از چندین گاه
2 بعد ما کز سر حسرت همه روز افکندی سخن رفتن و نارفتن من در افواه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **