1 بزرگوارا دانی کز آفت نقرس ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
2 شراب خواستم و سرکهای کهن دادی که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم
3 شراب دار ندانم کجاست تا قدحی به گوش و بینی آن قلتبان فروریزم
1 یار با من چون سر یاری نداشت ذرهای در دل وفاداری نداشت
2 عاشقان بسیار دیدم در جهان هیچکس کس را بدین خواری نداشت
1 چو کاری ز یارم همی برنیاید چو نوری به کارم همی درنیاید
2 چه باشد که من در غم او سرآیم چو بر من غم او همی سرنیاید
1 ای برادر عشق سودایی خوشست دوزخ اندر عاشقی جایی خوشست
2 در بیابان رهروان عشق را زاب چشم خویش دریایی خوشست